زندگینامه استیو جابز - قسمت دوم

موفقیت ، امید ، سرگرمی

...این وبلاگ سعی داره تا با ارئه راهکارهای زیبا شما را به زندگی خوب دعوت کنه ...

 

زندگینامه
این هم زندگینامه استیو جابز قسمت دوم تقدیم شما :
عبدالفتاح جندلی جوان ترین فرد در بین 9 فرزند خانواده ی برجسته در سوریه بود . پدرش پالایشگاه نفت و چندین کسب و کار دیگر داشت ، دارای مایملک فراوان در داماسکوس و حمص بود و به خاطر موقعیتش به راحتی می توانست قیمت گندم را در منطقه کنترل کند . مادر او ، یک زن مسلمان سنتی و همسری خانه دار ، مطیع و محافظه کار بود . مثل خانواده ی شیبل ، جندلی ها نیز توجه خاصی به آموزش داشتند . عبدالفتاح با وجود مسلمان بودن به مدرسه شبانه روزی مسیحیان رفت ، بعدها در مقطع کارشناسی از دانشگاه امریکایی بیروت فارغ التحصیل شد و سپس برای اخذ مدرک دکترای علوم سیاسی به دانشگاه ویسکانسین آمد .
در تابستان 1954 ، جوآن با عبدالفتاح به سوریه رفت . آنها 2 ماه در حمص بودند ، جایی که جوآن از خانواده ی عدالفتاح پخت غذاهای سوری را یاد گرفت و سپس در بازگشت به ویسکانسین ، فهمید که باردار شده است . هر دو در 23 سالگی ، هنوز تصمیم نداشتند که به طور رسمی ازدواج کنند . پدر جوآن آن زمان در حال فوت بود و تهدید میکرد که اگر دخترش با عبدالفتاح ازدواج کند ، او را طرد خواهد کرد . سقط جنین هم انتخابی نبود که در یک جامعه ی کوچک کاتولیک پذیرفته شده باشد . بنابراین در اوایل سال 1955 جوآن به سان فرانسیسکو مسافرت کرد ، جایی که تحت مراقبت یک پزشک مهربان قرار گرفت ؛ آن پزشک حامی مادرانی بود که به طور ناخواسته حامله می شدند . بچه ها را به دنیا می آوردند و بی سر و صدا مراحل فرزند خواندگی را انجام می داد.
جوآن یک شرط اصلی داشت : سرپرستی فرزندش را فقط به کسانی می سپرد که فارغ التحصیل کالج می بودند . بنابراین دکتر اوضاع را طوری سامان داد که کودک به یک وکیل و همسرش داده شود . ولی با تولد آن پسر در 24 فوریه ی 1955 ، آن زوج منتخب گفتند که یک دختر می خواستند و از توافق عدول کردند . همین شد که آن کودک ، پسر یک وکیل نشد بلکه به فرزندی زن و مردی درآمد که یکی از دبیرستان ترک تحصیل کرده و عاشق کارهای مکانیکی و دیگری بانویی بسیار مهربان و دوست داشتنی بود که کار حسابداری می کرد . پاول و کلارا فرزندشان را « استیون پاول جابز » نامگذاری کردند .
با آگاهی از اینکه زوج مذکور حتی دبیرستان را تمام نکرده اند ، جوآن از امضا کردن اسناد مربوطه سر باز زد . ماجرا هفته ها طول کشید ، حتی بعد از انتقال کودک به خانه ی جابز . سرانجام جوآن راضی شد که با تعهد کتبی آن زوج مبنی بر افتتاح یک حساب بانکی برای پس انداز کردن هزینه ی کالج پسرش ، برگه ها را امضا کند .
اما دلیل دیگری هم برای امتناع جوآن وجود داشت . پدرش در حال فوت بود و او می خواست بعد از آن خیلی زود با جندلی ازدواج کند ، پس امیدش را زنده نگه داشت . بعدها گاهی در بازخوانی خاطرات ، به اعضای خانواده اش گفت که بعد از ازدواج ، می توانسته پسرش را برگرداند .
فوت آرتور شیبل در آگوست 1955 رقم خورد ، یعنی بعد از نهایی شدن مراحل واگذاری کودک . در نخستین روزهای کریسمس آن سال ، جوآن و عبدالفتاح در کلیسای سنت فیلیپ متعلق به فرقه ی کاتولیک آپوستل واقع در خلیج گرین ازدواج کردند . عبدالفتاح دکترای سیاست بین الملل خود را سال بعد از آن گرفت و همان سال فرزند دیگرشان به دنیا آمد ، دختری که نامش را منا گذاشتند . بعد از طلاق جوآن و جندلی در سال 1962 ، جوآن وارد یک زندگی رویایی فلسفی شد و دخترش منا نیز در چنین جوی رشد کرد و بدل به نویسنده ی تحسین شده ی روزگار ما شد . وی بعدها آن دوران را در کتابش : هر جایی نه اینجا : به تصویر کشید . اما از آنجا که واگذاری استیو به خانواده جابز نهایی شده بود ، 20 سال زمان باید می گذشت تا این دو یکدیگر را پیدا می کردند .
استیو جابز از سنین پایین می دانست که به فرزند خواندگی پذیرفته شده . می گفت « والدینم راجع به این مورد با من خیلی رو راست بودند » . خاطره ای واضح داشت مربوط به 6 یا 7 سالگی خود ؛ روزی روی چمن های جلوی خانه شان بازی می کرد که هم بازیش ، دخترک همسایه که خانه اش آن طرف خیابان بود ، پرسید : « خب یعنی والدین واقعی ات تو را نمی خواستند ؟ » به قول خود استیو : « چراغ های داخل سرم خاموش شدند . یادم هست که گریه کنان دویدم داخل خانه . والدینم گفتند : نه ، تو باید درک کنی . خیلی جدی بودند ، درست توی چشمم زل زدند و گفتند : ما تو را مخصوصا ً انتخاب کردیم . هر دوشان این را گفتند و خیلی آرام برایم تکرار کردند . روی تک تک کلماتشان تاکید می گذاشتند » .
رها شده . برگزیده . مخصوص . این مفاهیم بخشی از وجود جابز و خودشناسی اش شد و نزدیک ترین دوستانش اعتقاد دارند آگاهی از رها شدگی در بدو تولد ، زخم هایی در کامش به جا نهاده بود . دل یوکام همکار قدیمی اش می گفت « فکر می کنم علاقه اش به داشتن کنترل کامل روی محصولاتی که می ساخت ، مستقیما ً ناشی از شخصیت او و رها شدگی اش در بدو تولد بود » . گرگ کلهون که درست بعد از کالج خیلی به جابز نزدیک شد ، می گفت « تمایل داشت محیط پیرامونش را کنترل کند و محصولات را درست مثل تعمیمی از وجود خودش می دید » . وی مورد دیگری را هم ذکر کرد : « خیلی مواقع از واگذار شدن به خانواده ی دیگر و دردهای ناشی از آن حرف می زد . این حرف ها به او حس استقلال می داد . استیو روش شخصی خودش را برای زندگی کردن داشت و این از آن ناشی شد که از دنیایی متفاوت با محل تولدش می آمد » .
بعدها در زندگی ، وقتی به سنی رسید که جندلی در زمان تولد او داشت ، جابز هم پدر شد و فرزندش را از خود راند . کریسان برنان مادر آن کودک می گفت واگذار شدن استیو به یک خانواده ی دیگر : تمام شیشه های قلب او را شکسته بود : کریسان معتقد بود : « کسی که رانده شده ، دیگران را از خود خواهد راند » . اندی هرتزفلد که در ابتدای دهه ی 1980 در اپل زیر نظر جابز کار می کرد ، جزو معدود کسانی بود که با هر دوی آنها جابز و برنان روابط نزدیکش را حفظ کرد . او می گفت : « سوال اساسی درباره ی استیو این است که چرا بعضی مواقع نمی توانست خودش را کنترل کند و نسبت به دیگران آنقدر بی رحم و گزنده نباشد ؟ » و ادامه می داد : « این به رها شدنش در ابتدای تولد برمی گردد . مشکل اساسی ، وجود آن حس رانده شدگی در زندگی استیو بود » .
جابز این را رد می کرد : « چنین تصوری وجود دارد که چون من رها شده ام ، اینقدر سخت کار می کنم تا نشان دهم عالی ام و والدینم را به این آرزو دچار کنم که ای کاش می توانستند دوباره مرا داشتند ، یا یک چنین مزخرفاتی . ولی اینها واقعا ً چرند هستند » . موکدا ً می گفت : « شاید اطلاع از اینکه والدینم مرا واگذار کرده بودند به من حس استقلال بیشتری داده باشد ولی هرگز احساس رانده شدگی نکرده ام . همیشه احساس خاص بودن داشته ام ، والدینم باعث شدند این احساس را داشته باشم » . جابز همواره وقتی کسی پاول و کلارا را پدرخوانده و مادرخوانده اش خطاب می کرد یا حتی فقط اشاره می کرد که آنها والدین حقیقی اش نیستند ، وحشتناک برافروخته می شد . می گفت : « آنها هزار درصد والدین من هستند » ...
خب دوستان عزیز این هم قسمت دوم ؛ منتظر قسمت سوم در شماره ی بعدی باشید .  


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:38توسط اصغر محمودی | |